چند وقت قبل فیلمی دیدم که موضوعش جابهجایی نقش زن و مرد داستان باهم بود.
داستان فیلم اینطور بود که خانم و آقا سر موضوعی دعوایشان شد و باهم قرار گذاشتند یکماه مسئولیت و کارهایشان را باهم عوض کنند. خانم داستان صبحها به شرکت شوهرش میرفت و با خوشحالی بر میز مدیرعاملی مینشست و به همکاران همسرش دستور میداد و آقا مجبور بود صبحها بچهها را از خواب بیدار کند، صبحانه بدهد و به مدرسه برساند و کارهای خانه را انجام دهد.
روزهای اول، خانم با وجود سختی های زیاد (و حتی کم آوردن در مدیریت کارها) از اینکه در چنین موقعیتی قرار گرفته است خوشحال و راضی بود ولی با گذشت زمان و غرق شدن در کارهای اداره و دور شدن عاطفی از خانوادهاش، برخلاف روزهای اولیه، ناراضی از این پیشنهاد و جابهجایی مسئولیتها بود و میخواست به موقعیت “زن بودن” ش برگردد.
دیالوگ اخر فیلم از زبان جنس مونث داستان: “من به تو احتیاج دارم، احتیاج دارم از من و بچههام حمایت کنی” “طبیعت، نقش افراد را به خوبی تعیبن کرده است”
دیدن این فیلم، بهانه ای شد تا بیشتر به این موضوع فکر کنم. نقش زن و مرد و جایگاهشان در خانواده
اینکه در جامعهی الان ما، چقدر جایگاهها حفظ شده و چقدر خودمان حواسمان به این مسئولیتهاست.
قضیه را از هر دو دیدگاه تصور می کنم: یک زن که چند سال درس خوانده، موقعیت شغلی پیدا کرده، در جو و فضای جامعهای قرار گرفته که از رسانهها تا مهمانیهایش، اکثر حرفها دراینباره است و زن فعال و موفق را زنی میدانند که در بیرون از خانه مشغول است، آرمانهایی دارد که تحقق آنها را در بیرون از خانه متصور است، صرف بودن از صبح تا شب در خانه و انجام کارهای منزل برایش بیمعنی است و خلاصه کردن زندگی در این موارد را پوچ و بیهدف میداند و … (البته دلایل خانمها خیلی زیادتر از اینهاست، این چند مورد منباب مثال است)
و مرد که میخواهد خانمش بیش از آنکه مسائل بیرون و محل کارش برایش مهم است، او و فرزندان و زندگیشان مهم باشد، بخواهد خستگیهای محل کار را با سرزندگی خانهاش جبران کند، از اینکه کودک چند ماههشان به جای بزرگ شدن توسط مادرش، زیر دست چند مربی مهدکودک بزرگ شود شاکی است و … (مسلماً دلایل آقایان هم بسیار بیشتر از این موارد است)
چاره چیست؟ به نظر خودم هم زنان حق دارند و هم مردان شاید بهترین کار، جمع کردن بین این نظرات باشد “الجمع مهما امکن اولی من الطرح
مثل اینکه زنان در مشاغلی که با روحیه و فضایشان سازگار است مشغول شوند تا هم بازدهی کارشان بیشتر باشد و هم درگیر مسائلی که خیلی به آنها مربوط میشود، نشوند. یا اینکه ساعات کاری خانمها با آقایان متفاوت باشد؛ به این معنی که مثلا خانمها سه روز در هفته سرکار بروند و روزهای دیگر در خانه باشند، اینطور هم به سرکار میروند هم میتوانند به مسائل خانهشان رسیدگی کنند یا اینکه جو جامعه و آگاهی افراد طوری شود که به ارزش حقیقی “زن” آگاه شوند و هم زنان بدانند کار منزل چقدر مهمتر از کارهای بیرون است و هم مردانمان بفهمند که زن در خانه کلفت و خدمتگذار نیست و از سر لطف است که کارهای خانه را انجام میدهد.
مشکل ما، از اعلامیه جهانی حقوق بشر سال ۱۹۴۸ شروع شد. وقتی تساوی حقوق زن و مرد را بدون توجه به تفاوتها نوشتند. آن دیالوگ فیلم حرف خوبی زد : “طبیعت، نقش افراد را به خوبی تعیبن کرده است”